من اوومدم

سلام .. سلام .. سلام

بالاخره بعد از مدت ها آمدیم به اینجا با عکس ها و کارهای جدید

خیلی دلمان میخواست زود تر از این ها تشریف فرما شویم و از شیطنت های جدیدمان بنویسیم

ولیــــــــــــــــــــ ....... بماند که چه شد که نشد ،مهم این است که آمدیم پست جدید بگذاریم.

بعــــله این هم یک عکس از دندانمان ...

و این یکی هم..

بینی نازنینمان در اثر  یک حادثه به این روز افتاد،مامان خانوما که رفته بود بیرون از اتاق و من

خواستم به دنبال ایشان بروم که ..

چشمتان روز بد نبیند

بعــله من روی تخت بودم و خواستم بروم پایین کـــــــــــــــــــــــــــــه ...اینطوری شد.

بعد از آن حادثه ی دلخراش ،مادرمان با ما مهربان شد و به ما اجازه داد تا با اختیارات کامل تلویزیون

تماشا کنیم... (نتیجه میگیریم که هرروز یک بلایی سر خودمان بیاوریم نقطه)

بعــله.. این هم نیازی به توضیح ندارد.. فقط این که قدیما وقتی از حمام میآمدیم میخوابیدیم..!!!

این هم از شیرین کاری های جدیدمان...(اگر تونستین مثل من بنشینید)

این عکس هم نیازی به توضیح ندارد ...

کاملا مشخص است که اعصابمان سر جایش هـــــســــــتـــ..!

(علتش را اگر فهمیدین به من هم بگویید)